این روزها گنگم و تنهایی گزین
ترجیح میدهم نبینم نشنوم و چیزی نگویم
با اینحال نه تنها هستم نه چشم و گوش و زبانم بسته است
تمامم صرف گذر عمر میشود، صرف پیشرفتهایی به اندازه ذرات غبار و دوست داشتنهایی با انتهای ناپیدا.
این روزها غافلم از اصل و اصولم. انگار که در بلادی دیگرم ناآشنا و غریب، در جستجوی یافتن معیارهای دنیای تازه
دنیای تازهی من شلوغتر از ظرف من است. من آدم ازدحام نیستم. در شلوغیها گم میشنوم. "من نه منم" میشوم. غرق میشوم باد مرا میبرد. رهاییهایم افسارگسیخته است و دیوارهای اطرافم آوار.
من آدم گوشهنشینی و خیالم. آدمیساکن در دنیای ذهن. آدم روزمرههای پرسرعت نیستم.
دوباره مثل روزهای نوجوانیام مینویسم. نامفهوم و سنگین. اینها همان گم شدنهاست. همان دیوارهای فروریخته.
من نه منم.
من دارم به منِ آینده تبدیل میشوم همان که اگر همین حالا از آینده بیاید، بنشیند پیش رویم، میگویم؟ این تو، همان خود منی؟
بازدید : 415
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 18:44